سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اسفند 1385 - قلب سرد آتش


ساعت 10:31 عصر جمعه 85/12/25

من از جماعت گرگان گرگ بودن آموختم
تو بره ای که همه را به چشم بره می بینی

***

می توانی
قبول کن که خوب هم می توانی
مروارید وار از لرزش چشمانم بی افتی

مرا نمی فهمند سیاهی های دفترم
مرا نمی فهمند

ساده و بی آرایش می گذرم
نم نم می ریزم
و بریده بریده به انتها می رسم

پایان حرف های من
یک سکوت لذت بخش است

ای پروردگار
من درمیان دو دستان پر لطافت تو
بوده ام
بر هرکه و هر چه که
لایق است

من میان مرگ برگ زرد تک درخت ترد شده از باغ
تنها بیان زبان روان اندام یک مار پیچ خواهم بود

من مثل اسم زشت یک اثیم می میرم
حتی همان زمان که دهان نقش ها را نشانه ای نبوده اند
حتی همان زمان که روان همه پاییزی است

من مرد مرده ای
از جنش کرچ یک مغوا هستم

من مغز های نوشته را نمی نوشم
شاید برای پوسته ی شاه توت
من نقشه ی بنفشه ی نشسته ی افسانه ای شدم

من بوته بوته می روم
من رخنه رخنه می روم

باور نمی کنید چرا
این برکه ای که در نوشته هایم است
تنهایی میان شعر های من
شاید نشانه اند

شاید نشانه های رفتن من است
شاید همان زمان که فکر هم نمی کنید
من هم شوم میان مثال ها کسی
اینجای کار کمی دل انگیز است

آن کس که سر د بود
بی عاطفه
عشق و لطافت و دلتنگی اش نبود
یک مرد
یک اثیم

با دست های پر ز خشم یک دختر نجیب
من ماهی ملوس سال های تنهاییم را رها نموده ام
حالا میانه ام
تنها میانه ی دریای ترد ها

می گذرند خاطره ها
خواهند مرد رابطه ها
من فقط می مانم
حوض می ماند و خاک
آب و عشق و ماهی و علاقه مثل عشق می میرند

خواب باید دید
خواب باید دید زندگی را اینجا
زیر شیر وانی احساس باید رفت
و کمی هم باید
زیر سایه ی عدالت فکر کرد

که چقدر می مانیم
عاشق و تشنه ی هم
ما همینیم یا نه
شاید هم
ما فقط رابطه ی سست دو احساس جوانیم
هر چند
 

¤ نویسنده: پویا

نوشته های دیگران ( )

   1   2   3      >

خانه
وررود به مدیریت
پست الکترونیک
مشخصات من
 RSS 

:: بازدید امروز ::
4

:: بازدید دیروز ::
1

:: کل بازدیدها ::
6514

:: درباره من ::

اسفند  1385 - قلب سرد آتش

:: لینک به وبلاگ ::

اسفند  1385 - قلب سرد آتش

:: آرشیو ::

مهر 1385
آبان 1385
آذر 1385
دی 1385
بهمن 1385
اسفند 1385

:: اوقات شرعی ::

:: خبرنامه وبلاگ ::

 

سفارش تبلیغ
صبا ویژن